محمود گودرزی وزیر ورزش و جوانان در ستون سرمقاله روزنامه ايران با تيتر«آینده روشن دیپلماسی جوانان در فضای پسا برجام» نوشت:
این روزها در اغلب محافل کشور، به واسطه تلاش و مجاهدت بزرگ تیم دیپلماسی در اثبات گفتمان صلحطلبانه ملت ایران و کسب دستاورد لغو تحریمهای ظالمانه علیه کشور عزیزمان، بحث استفاده از ظرفیت ایجاد شده برای ایران پس از برجام بسیار گرم و پرطرفدار است. لیکن در این میان یکی از ظرفیتهای راهبردی که اگر مهمتر از مباحث اقتصادی نباشد کمتر از آن نیست، موضوع دیپلماسی جوانان است که به واسطه اثرگذاری طولانی مدت آن نزد نخبگان و استراتژیستهای دنیا و روزآمد کردن تصویر مخاطبان جهانی ایجاد شیوه جدید ارتباطی، معرفی وجهه مثبت کشورها نزد افکار عمومی جهان، بی واسطه از نقش دولتها حائز اهمیت است.
امروزه اغلب کشورهای توسعه یافته و سازمانهای بینالمللی با استفاده از جوانان به واسطه روحیه اصلاحگری و بشردوستی آنان در مسیر گسترش مناسبات دو و چندجانبه با محوریت برنامههایی که مورد تأیید و نقطه اشتراک دولتها و ملتها بوده و نهایتاً خیر عمومی را حاصل میشود، میپردازند. همچنین شاهد هستیم در اغلب نشستهای چندجانبه کشورهای توسعه یافته در کنار اجلاسهای رسمی، نشستهای نیمه رسمی جوانان نیز تشکیل میشود، برای نمونه برگزاری اجلاس جوانان کشورهای گروه هشت یا اجلاس جوانان کشورهای گروه 20 در حاشیه اجلاس رؤسای جمهوری کشورهای گروه هشت و 20 صورت میگیرد علاوه بر آنکه موجب تمرین عملی جوانان به عنوان آیندهسازان کشورها برای ورود به مسئولیتهای خطیر در کلاس بینالمللی میگردد، هدف راهبردی ایجاد شبکههای ارتباطی میان جوانان مؤثر در کشورها به منظور پیشبرد سریع برنامههای بینالمللی جامع جهانی را نیز در پشت پرده شامل میگردد.
سازمان ملل متحد نیز بالاخص پس از دهه 1980 که با تصویب قطعنامههای متعدد و همچنین تدوین برنامه عمل جوانان با محوریت سه رکن «توسعه، مشارکت و صلح» در تشویق دولتها برای دخیل کردن جوانان در برنامههای برون مرزی نقش ویژهای ایفا کرد و اکنون ارتباط جوانان مؤثر کشورهای مختلف دنیا که نقطه اشتراک فکری و برنامه آنان کمک به ارتقای سلامت اجتماعی و جهانی و حفاظت از میراث مشترک بشریت میباشد را به عنوان نقشه راه ارزشمندی که اکنون بخش عمدهای از دولتمردان از آن بهره میبرند و منافع آن عاید ملتها نیز میشود را در برنامههای خود قرار داده است.
همان طور که اشاره شد، یکی از کارکردهای دیپلماسی جوانان رابطهسازی (Relation Building) به منظور حفظ طولانی مدت ارتباطات جوانان مؤثر کشورها با یکدیگر برای فراهم کردن زمینه درک متقابل از نقطه اشتراک و مورد وثوق یکدیگر است، همانند نکته کلیدی که در نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان غربی با عنوان فهم مشترک در آسیب و جنایت دانستن تروریسم نزد همه جوانان و آزاداندیشان جهان توسط معظم له، طرح گردید.
در این میان فرصت بزرگی به واسطه برجام و اشتیاق همه کشورهای دنیا برای عقد تفاهمنامههای همکاری دو و چندجانبه برای ورود جدی حوزه جوانان ایران به فضای جهانی و کسب و تبادل تجربیات مختلف از همتایان خود نیز پدید آمده است و نیازمند توجه جدی همه دولتمردان برای کمک به استفاده از این ظرفیت که اثرات آن میتواند تا سالیان طولانی بر کشور سایه افکند را نیز دارد.
برای نمونه توجه رؤسای جمهوری ایران و چین در گماشتن بند همکاریهای جوانان ایران و چین در یادداشت تفاهم همکاری مشترک دو کشور گویای عزم جدی دو دولت در استفاده از این ظرفیت است. البته این وزارتخانه در حوزه شناسایی کشورهای مستعد و آماده همکاری با ایران در زمینه جوانان از چند ماه گذشته به صورت جدی وارد عمل شده و رایزنیها و مکاتبات خود با وزارت امور خارجه و سفارتخانههای کشورمان در کشورهای مذکور را آغاز کرده است. امیدواریم با عزم راسخ دستگاه دیپلماسی و حمایت وزارت محترم امور خارجه این برنامهها بالاخص برنامه ویژه نخستین اجلاس بینالمللی دولتی جوانان ایران و جهان که فرصت بزرگی برای معرفی قابلیتهای عظیم حوزه جوانان ایران به مقامات همه کشورهای جهان است، تسریع شود.
- تحرک تازه در روابط تهران - پاریس
محمد طاهری . کارشناس روابط بینالملل در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
رئیسجمهوری اسلامی ایران در آخرین مرحله از سفر اروپایی خود به دعوت رسمی فرانسوا اولاند، رئیسجمهوری فرانسه، چهارشنبه وارد پاریس میشود. این سفر، نقطه عطفی در روند ازسرگیری روابط دوجانبه کشور محسوب میشود و با توجه به هیأت عالیرتبه سیاسی و اقتصادی همراه رئیسجمهور و اظهارات مقامات ایرانی و فرانسوی در روزهای اخیر، تحرک تازهای به روابط دو کشور در همه زمینهها خواهد بخشید. دو کشور علاوهبر سابقه تاریخی غنی اشتراکات فرهنگی مانند تمدن دیرینه، استقلالخواهی در عرصه مناسبات بینالمللی و حمایت از چندجانبهگرایی، منافع و دیدگاههای مشترکي داشتهاند که منجر به همکاریهای گستردهای در حوزههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رایزنیهای منطقهای شده است؛ به جز برهه وضع تحریمهای گسترده علیه جمهوری اسلامی ایران، از سال ٢٠١٢ میلادی به این سو که فرانسه به دلیل موقعیت خود در اتحادیه اروپایی، نقش یک پیشگام را بازی میکرد.
وجود زیرساختهای مناسب، مزیتهای اقتصادی و موقعیت ژئوپلیتیک ايران در منطقه در کنار جایگاه فرانسه به عنوان عضو دائم شورای امنیت و موتور سیاسی اتحادیه اروپایی و ظرفیتهای علمی-فناوری، فرهنگی و اقتصادی این کشور، شکلگیری روابط پایدار راهبردی بین دو کشور را اجتنابناپذیر میکند. با رویکارآمدن دولت تدبیر و امید، بهویژه پس از توافق موقت ژنو و برجام، فضای روابط دو کشور بهبود یافت و فرانسه با اعزام هیأتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی اراده خود را براي ازسرگیری روابط با کشورمان نشان داد.
اولاند که از نسل جدید رهبران فرانسه است و به گرایش میانه و افکار میتران، رهبر فقید حزب سوسیالیست تعلق دارد، نخستین رئیس یک کشور غربی بود که در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد با رئیسجمهوری اسلامی ایران دیدار کرد. سفرهای هیأت شورای کارفرمایان فرانسه در فوریه ٢٠١٣ و سپتامبر ٢٠١٥ که دومی متشکل از رؤسای حدود ١٥٠ شرکت فرانسوی به ریاست وزیر کشاورزی و سخنگوی دولت این کشور انجام شد، دیدارها و مکالمههای تلفنی رؤسای جمهوری دو کشور در دو سال اخیر، سفر وزیر امور خارجه و رئیس سنای فرانسه به تهران در کنار سفر هیأتهای اقتصادی متعدد از بخش خصوصی این کشور، ازجمله علائم مثبت از سوی فرانسه در مسیر توسعه روابط با ایران است.
از طرف جمهوری اسلامی ایران نیز در دو سال اخیر سفرهای ظریف، وزیر امور خارجه و برخی وزرای ایرانی، مانند جهاد کشاورزی و راهوشهرسازی به بسترسازی و ایجاد شرایط مناسب برای بهرهبرداری از ظرفیتهای روابط کمک کرده است. شرایط جدید بینالمللی، بهویژه وجود تهدیدات مشترک، مانند افزایش تحرکات گروههای تروریستی و افراطگرا در منطقه، مانند داعش نیز از دلایل توجه بیشتر مقامات فرانسوی به لزوم تقویت روابط این کشور با جمهوری اسلامی ایران است. اولاند در مکالمه تلفنی با حسن روحانی در مرداد ١٣٩٤، با اشاره به اینکه درباره همکاری با ایران در مسائل منطقهای اتفاق نظر وجود دارد، بر ضرورت طراحی نقشه راه برای همکاریهای همهجانبه دو کشور تأکید کرد. نقش و جایگاه دو کشور در مسائل منطقهای و وجود سابقه رایزنیهای مؤثر بین آنها، ازجمله درباره لبنان و تمایل سیاستمداران فرانسوی به افزایش نقشآفرینی این کشور در مسائل منطقهای در محیط جدید، انجام مشورتهای سیاسی منظم با جمهوری اسلامی ایران را به یک ضرورت تبدیل کرده است.
دراینمیان، نقش انگیزههای اقتصادی، ازجمله سابقه همکاری در زمینه انرژی و صنعتی مانند سرمایهگذاری توتال در پارس جنوبی در گذشته، همکاریهای دو کشور در زمینه صنایع خودروسازی در تقویت روابط دو کشور و تنوعبخشی به شرکای اقتصادی را نباید فراموش کرد. در مقابل اشتیاق وافر شرکتهای فرانسوی نسبت به همکاری کشورمان و اهداف دیپلماسی اقتصادی فرانسه موسوم به مثلث بهبود (رشد اقتصادی، بهبود رقابتپذیری و جذابیت بخشی به فرانسه) با توجه به ظرفیتها و فرصتهای سرمایهگذاری کشورمان، چشمانداز مثبتی در روابط دوجانبه اقتصادی با فرانسه را ترسیم میکند.
در مجموع، تحولات روابط ایران و فرانسه در دو سال اخیر از عزم مقامات دو کشور در زمینه تعریف یک دستور کار فراگیر برای روابط در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و توسعه همکاریها حکایت دارد. امضای سند نقشه راه روابط و اسناد همکاری بین دو کشور در بخش مختلف اقتصادی و فرهنگی مانند صنعت و تجارت، مالی، حملونقل، محیطزیست، بهداشت و سلامت، ارتباطات و فناوری اطلاعات، کشاورزی و گردشگری و چند سند همکاری بین بخشهای خصوصی در جریان سفر ریاستجمهوری کشورمان به پاریس را میتوان در چارچوب رویکرد نگاه به آینده و حرکت در مسیر توسعه و نهادینهسازی مناسبات تفسیر کرد.
- نفوذ دشمن در حوزه تحلیل و تصمیم
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
رژیم سعودی به منظور آگاهی از واکنش ایران در مقابل تحرکاتی که مقامات ریاض به نیابت از آمریکا علیه ایران دنبال مینمایند و نیز به منظور به تاخیر انداختن هرگونه واکنش ضدسعودی از سوی ایران دست به ترفندهایی زد. وادار کردن نواز شریف به اظهار میانجیگری بین ایران و عربستان و آنچه مقامات عربستان در جریان سفر رئیسجمهور چین به وی درباره چشمانداز تنش با ایران گفتند، در این راستا قابل ارزیابی است.
رژیم سعودی چندین نوبت و از جمله در جریان آخرین دیدار سفیر ایران در عربستان - آقای صادقی- اعلام کرده است که ایران باید در قبال کنار آمدن عربستان با ابقاء دولت متحد ایران در دمشق، سیاستهای عربستان را در رابطه با یمن و بحرین بپذیرد. بر این اساس این رژیم به زعم خود فشار زیادی را متوجه ایران کرده تا ایران به چنین معاملهای رضایت دهد. و حال آنکه سوریه مال مردم سوریه و یمن مال مردم یمن است.
مذاکرات اخیر مقامات سعودی با نواز شریف در اسلامآباد و وادار کردن نخستوزیر پاکستان به قبول میانجیگری و یا اعلام قبول میانجیگری که چند روز پس از سفر وزیر خارجه سعودی به اسلامآباد صورت گرفت، نشان میدهد که سعودیها گمان کردهاند فشار چند هفتهای، جمهوری اسلامی را آماده پذیرش طرحی کرده که بارها آن را رد نموده است جالب این است که اعلام سفر نواز به ایران دقیقا یک روز پس از آن انجام شد که وزیر دفاع پاکستان، کشورش را متحد سعودی در صورت مواجه شدن با حمله خارجی اعلام کرد!
این ژست کجا و ژست میانجیگری؟ پس کاملا معلوم است که آنچه نخستوزیر پاکستان اظهار کرد، درخواستی سعودی بود و بحث میانجیگری واقعیت نداشت یعنی نه عربستان به دنبال میانجی بود و نه نوازشریف بطور واقعی با چنین ماموریتی راهی تهران شد. کما اینکه اظهار تمایل مقامات سعودی به کاهش تنش با ایران در جریان مذاکرات با رئیسجمهور چین در ریاض نیز واقعیت نداشت چرا که درست دو روز بعد مقامات عربستان با استفاده از سازمان همکاریهای اسلامی- که در زنجیر دلارهای نفتی سعودی است - بیانیه شدیداللحنی علیه ایران صادر کردند. در اینجا سوال این است که پس هدف سعودی از درخواستهای میانجیگرایانه چیست؟ این نکته را هم اضافه کنیم که دیروز مقامات سعودی اعلام کردند که اساسا دنبال میانجی نبوده و صحبتهای مبتنی بر اینکه عربستان نوازشریف را راهی تهران کرده است، صحت ندارد و حال آنکه هیچ تردیدی در این موضوع وجود ندارد نه توافق جبیر - نواز قابل کتمان است و نه مذاکرات سلمان - شینپینگ.
اما این حرف درست است که عربستان دنبال میانجی برای کاهش تنش با ایران نیست و اصولا قصدی برای کاهش تنش وجود ندارد و ما میتوانیم با ذکر شواهد و قرائن بگوئیم که طی هفتهها و ماههای آینده تنش رژیم سعودی علیه ایران روندی فزاینده خواهد داشت. مدل رفتاری عربستان این است که شعلههای بحران را بالا میکشد و بعد از طی یک مقطع خصومتورزی فرصتی را برای تجزیه و تحلیل میزان موفقیتها و ناکامیها پدید میآورد و نوعی خوشباوری را نیز در طرف مقابل تزریق میکند. این رژیم در جریان جنگ علیه یمن بعد از یک دوره عملیات نظامی که تحت نام «عاصفهًْ الحزم» انجام شد، اعلام کرد که این دوره عملیاتی به پایان رسیده و دوره جدیدی تحت عنوان «اعادهًْ الامل» آغاز میشود. در این مقطع رژیم سعودی اعلام کرد که از این پس منطقه عملیاتی نیروی هوایی عربستان فقط مناطق عملیاتی است و حال آنکه در دوره طولانی عملیات اعادهًْ الامل ما کماکان شاهد حمله این رژیم به شهرهایی که منطقه درگیری نبودند نظیر صنعا و صعده بودیم. در اینجا هم رژیم سعودی از این روش استفاده کرد. یعنی در حالی که حسب ماموریتی که آمریکاییها برای آن تعریف کردهاند، تصعید بحران علیه ایران را در سرمیپروراند از آمادگی برای مذاکره با ایران حرف میزند.
این استراتژی با دو هدف دنبال میشود. هدف اول این است که عربستان پس از یک دوره خصومتورزی نیازمند ارزیابی میزان تاثیر خصومت بر حریف میباشد. از نظر سعودی دریافت پالس مثبت از طرف مقابل و کاسته شدن از لحن تند آن، نشانه موثر بودن سیاست افزایش تنش علیه ایران است. این البته میتواند یک ارزیابی با نتایج غلط باشد ولی در ماشین محاسباتی آلسعود، اعلام آمادگی ایران برای گفتوگو با عربستان، نشانه ضعف تلقی میشود. هدف دوم عربستان از طرح بحث میانجی، اثرگذاری بر جمعبندی و احیانا اقدامات متقابل ایران است. بر اساس مدل عربستان، حریف توانمندی نظیر ایران میتواند دست به اقدامات سخت علیه دشمن خود بزند و اگر واقعا چنین قصدی داشته باشد و فرصت اقدام نیز پیدا کند، نقشه حریف در گوشه رینگ قرار دادن و ضعیف معرفی کردن ایران از بین میرود. در مدل رفتاری آلسعود یک پالس مذاکراتی میتواند روی جمعبندی ایران اثر بگذارد و آن را به هوای بهتر شدن وضعیت دچار انفعال نماید.
اما از یک منظر دیگر، اصولا سعودی بازیگر صحنه افزایش «بحران سیاسی» علیه ایران است و نه طراح و یا کارگردان. بر این اساس ما باید در بررسی و ارزیابی انگیزهها، اهداف، دامنه خصومت و سطح آن به نقشه عملیاتی و جمعبندی نظامی که برای عملیات دشمن علیه جبهه خودی در نظر گرفته شده، نگاه کنیم وگرنه حتما دچار خطای تحلیل و در نتیجه دچار خطای تصمیمگیری میشویم و به ناچار هزینههای هنگفتی را متحمل خواهیم شد.
واقعیت این است که این بازی اگرچه جلوهای سعودی - وهابی دارد ولی یک بازی صددرصد آمریکایی است. آمریکاییها از سال 2007 به این طرف استراتژی درگیر کردن ایران در یک محیط منطقهای که با دو عنصر «مذهب» و «قومیت» میتواند بیگانه تلقی شود! دل بستهاند و کشورهای وابسته به خود در این منطقه را توجیه، آماده و تجهیز کردهاند. شما نظری به بیانیه اتحادیه عرب و سپس بیانیهسازان همکاریهای اسلامی که هر دو تیول آمریکا هستند بیاندازید تا ببینید با اظهارات همین روزهای مقامات کاخسفید علیه ایران مو نمیزند. یکی دیگر از دلایل قطعی بودن حضور آمریکا در پشت خصومتورزی عربستان علیه ایران، اظهارات صریح وزیرخارجه آمریکاست. شش روز پیش «جان کری» با صراحت گفت: «آمریکا در آنچه عربستان توسعهطلبی و تروریزم ایران در منطقه میخواند، در کنار دولت این کشور قرار دارد»
کمااینکه رئیسجمهور فرانسه دو روز پیش با صراحت گفت از عربستان در قبال ایران حمایت میکند و حال آنکه این عربستان است که تنشآفرینی میکند. متاسفانه بعضی از دستگاههای رسمی و مسئول و بعضی از شخصیتهای سیاسی کشور و به تبع آن طیفی از روزنامهها و احزاب سیاسی بدون توجه به واقعیت خارجی، از یک طرف اقدامات عربستان را در جهت مخالفت آن با «برجام» و در نتیجه در نقطه مقابل آمریکا ارزیابی میکنند و از سوی دیگر به آمریکا برای کاهش و یا رفع تنش عربستان چشم دوختهاند. از جمله همین روزها یکی از مقامات ارشد کشور در سفر به عراق از آغاز دور تازهای از برادری با عربستان سخن گفت و چشمانداز پسابرجام را منطقهای آرامتر و امنتر خواند. این افراد در واقع گمان کردهاند آمریکا در پی منطقهای آرامتر است و حال آنکه اگر آمریکا دنبال چنین وضعیتی بود هر روزه از اعزام نیروی جدید به عراق و سوریه حرف نمیزد و با رژیمهایی که آشوب را به عراق، سوریه و یمن تزریق کردهاند، همراه نمیشد. آمریکا به موازات امضای برجام، محیط منطقهای و متحدان منطقهای ایران را تحت فشار شدید قرار داده و عزم خود را برای برخورد جدی با ایران جزم کرده است. همه اظهارات و شواهد بر این موضوع تاکید میکنند ولی بعضی از دستگاهها و افراد در ایران، چهره دیگری از آمریکا به تصویر درمیآورند.
پرونده تنش علیه ایران در دست مقامات ارشد آمریکا است آنان از یک طرف عوامل خود را آشکارا علیه ایران تحریک میکنند و پس از آتشافروزی این رژیمها هم با صراحت اعلام میکنند که در کنار آنان هستند و از طرف دیگر در تماس با مقامات ایرانی از افزایش تنش در منطقه ابراز نگرانی کرده و مقامات ایران را به خویشتنداری فرا میخوانند یعنی حکایت معروف سعدی: «سگها را گشاده و سنگها را بستهاند». چه کسی است که نداند مدیریت تنش از سوی آمریکا اولا معطوف به تضعیف موقعیت اثرگذار ایران در عراق، سوریه، لبنان و... است و ثانیا معطوف به توانمندسازی و خلق فرصت برای دشمنان ایران است. این چیزی نیست که فهم آن به هوش زیادی نیاز داشته باشد. با این حال ما وقتی لحن بعضی از افراد موثر در ایران را در جهت جداسازی اقدامات ضدایرانی در منطقه و سیاستهای نظامی امنیتی آمریکا میبینیم چه میتوانیم بگوئیم؟ آیا واقعا در اینجا یک خطای معمول انسانی اتفاق افتاده است؟ احتمال وقوع خطای انسانی وجود دارد ولی این در موردی است که یک نفر وضعیتی را تجزیه و تحلیل میکند و سپس بنا به دلایلی به ورطه خطا میافتد ولی زمانی که از یک طرف ما با یک موضع نادرست استراتژیک از طرف جمعی از افراد موثر مواجه میشویم و از طرف دیگر با اصرار آنان بر درستی این موضع مواجه میگردیم، نمیتوانیم آن را یک خطای معمول تحلیلی تلقی نمائیم. در اینجا قطعا نفوذ دشمن اتفاق افتاده و آنچه در موضع بعضی از مقامات بروز پیدا میکند، موضع دشمن است و با منافع و مطامع او مو نمیزند.
آنچه در این میان قابل ذکر است این است که آمریکا خط تخریب موقعیت منطقهای ایران را با روش «گفتوگوهای محرمانه» و «اقدامات بستهای» - در مقابل اقدامات موردی- دنبال میکند به این معنا که از یک سو یک سلسله اقدامات ایذائی در عراق، سوریه، لبنان، یمن، افغانستان و... را در دستور کار قرار داده است تا تمرکز ذهنی ایران را در حوزه امنیتی بهم بریزد و از سوی دیگر با برقراری تماسهای محرمانه با ایران ادعا میکند که رابطهای با اقدامات ضدایرانی در این کشورها ندارد! پیگیری چنان سیاستی و ادعای چنین چیزی از سوی آمریکا، بعید و عجیب و غریب نیست، باور کردن آن توسط بعضی از دستگاههای ایرانی عجیب است.
- مديريت كشور سهل و ممتنع است
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
به نظر ميرسد كه هنوز نتوانستهايم براي اداره امور كشور يك منطق روشن و قابل قبولي را عرضه كنيم و نسبت به آن پايبند باشيم و هر روز برخلاف آن عمل نكنيم. اين روزها طرحي در زمينه كشاورزي در مجلس مورد بحث قرار گرفته است. گفته ميشود كه ٣٤ هزار روستا از سال ١٣٣٥ تا پايان سال ٩٣ در سطح كشور خالي از سكنه شدهاند. اين امر نگراني گستردهاي را در سطح مسوولان ايجاد كرده تا هريك بهنحوي به فكر چاره بيفتند. يكي از راهكارها براي ماندگاري روستايياني كه اغلب به كار كشاورزي و دامداري مشغولند، طرحي است كه از سوي برخي نمايندگان مجلس مبني بر حذف آببهاي كالاهاي استراتژيك مطرح شده است.
ترديدي نيست كه هدف ارايهدهندگان طرح خيرخواهانه است و گمان ميكنند كه با چنين كاري به نفع كشاورز و كشاورزي كشور عمل كردهاند. آنان در پي جلوگيري از خروج مردم از روستاها و سرازير شدن آنان به شهرها هستند. ظاهر قضيه نيز همين را نشان ميدهد. وقتي آببها گرفته نشود، هزينه تمام شده براي توليد كشاورزي، ارزانتر شده و سود كشاورز بيشتر ميشود. از سوي ديگر وقتي اين كار فقط شامل كالاهاي استراتژيك شود (فارغ از اينكه چه كالايي را استراتژيك بدانيم)، براي كشاورز مقرون به صرفهتر خواهد شد كه اين دسته از محصولات را كشت كند. ولي اين استدلال يك سوي ماجراست ولي با اجراي چنين طرحي، نه تنها چنين اهدافي محقق نميشود، بلكه نتايج كاملا برعكسي خواهد داشت. چرا؟
اين نحوه سياستگذاري در واقع دخالت كردن در ارزش نهادههاي توليدات كشاورزي است. اجازه دهيد مثالي بزنيم. اگر دولت براي كمك به كشاورزي و توليد محصولات آن، كود و بذر و سم را مجاني توزيع كند، چه خواهد شد؟ طبيعي است كه محصول ارزانتر خواهد بود، ولي اقتصاد كشور و كشاورزي زمين خواهد خورد. زيرا با پايين بودن قيمت سم و كود، كشاورز در استفاده از آن زيادهروي ميكند و محصولات فاقد كيفيت و نيز زيانبخش توليد خواهد كرد. چون آنها را مجاني ميگيرد، چندان در بند كيفيت آنها نخواهد بود. بسياري از آنها در هنگام مصرف تاريخ مصرفشان گذشته است،يا از ابتدا فاقد كيفيت هستند. فساد در توزيع يا فروش و... بهشدت رواج خواهد يافت و از همه اينها مهمتر اين است كه پول اين بذر و سم و كود مجاني، در واقع از جيب مردم برداشته ميشود، ولي متوجه آن نيستند.
دولتي كه صدها ميليارد تومان بابت يارانه اين كالاها بپردازد، ديگر پول چنداني براي توسعه روستايي نخواهد داشت. توسعه آموزش و بهداشت و زيرساختهاي روستا فراموش ميشود. و در نهايت نيز روستاييان و نيز مصرفكننده و كل كشور همه متضرر ميشوند.
از سوي ديگر اين كار كمكي به توليد محصولات استراتژيك نيز نخواهد كرد. زيرا اگر براي كشاورز مقرون به صرفه باشد كه كالاي ديگري را با سود بيشتري توليد، و آن را بفروشد، طبيعي است كه تغيير در قيمت آب يا هر نهاده ديگر كشاورزي واقعيت را تغييري نخواهد داد و موجب كاهش ارزش افزوده ميشود و اين نيز به ضرر همه است. بهعلاوه وقتي آب مجاني باشد، كاشت هندوانه و خيار مقرون به صرفه ميشود، ولي كاشت محصولات مهم كه آب كمتري ميبرند، اهميت نخواهد داشت و اين برخلاف هدف اوليه طرح است.
ممكن است اين پرسش پيش آيد كه پس چه كار بايد كرد؟ آيا گرفتن حقابه با قيمت تمام شده ساير نهادههاي كشاورزي موجب افزايش هزينه و ضرر كشاورزان نميشود؟ آيا موجب نميشود كه آنان روستا را ترك كنند؟ اين پرسش درستي است و به طور قطع بايد براي آن چارهاي انديشيد. چارهاي كه در دسترس نيز هست. ولي اين چاره هرچه باشد، حذف قيمت نهادههاي كشاورزي نيست. واقعيت اين است كه انگيزه وزارت نيرو را در تعيين حقابه نميدانيم چيست. ولي از آنجا كه همه امور دچار اختلال شده، چنين برداشت ميشود كه آنان براي جبران برخي از كسري بودجه خود اقدام به تعيين چنين مبلغي كردهاند. در واقع به دليل بياعتمادي ميان طرفين، هرگونه اقدام دولت از سوي جامعه با سوءظن نگاه ميشود نگاهي كه چندان هم غيرواقعي نيست.
بنابراين كشاورز گمان نميكند كه هدف از تعيين حقآبه منطقي كردن قيمت و كوشش براي صرفهجويي در مصرف آب است. بنابراين چاره اين است كه حقابه را واقعي دريافت كرد ولي مبلغ آن در حساب خاصي صرف توسعه روستا شود. به مصرف اموري از جمله زيرساختها، آموزش، بهداشت، خدمات كشاورزي و... برسد. در واقع منطقي كردن قيمت نهادههاي كشاورزي، بر پايه يك استدلال اقتصادي صورت ميگيرد و هدف آن مصرف بهينهتر اين نهادهها و آب براي توليد و بهرهوري بيشتر است و مبالغ به دست آمده نيز درون منطقه و روستا خرج خواهد شد، و صرف رفاه جامعه روستايي و روستاييان ميشود. تنها از اين طريق است كه ميتوان روستاييان را به ماندن در روستا ترعيب كرد و بهينهترين نوع مصرف آب و نهادههاي كشاورزي را ترويج كرد. ولي مجاني كردن اين عوامل، موجب تخريب و نابودي بيش از پيش كشاورزي خواهد شد. مديريت و اداره كشور امري سهل و ممتنع مينمايد، دچار سهلانگاري نشويم! اين سهلانگاريها به طور معمول با انگيزههاي انساني و خيرخواهانه رخ ميدهد.
نظر شما